امروز زنگ زدم به یکی از صمیمی ترین دوستام
یهو خودش زد به اون راه
یهو زد به کوچه علی چپ
سر یه چیز خعععععلی مضخرف با هم دعوامون شد
انگار یکی خیلی خوب رو مخش کار کرده بود
اونقد خوب که حتی میتونس بگه اصن منو نمیشناسه
انگار یکی با ما مشکل داره
یکی که نمیخواد ما باهم دوس باشیم
یکی که میخواد گند بزنه تو دوستیمون
تو زندگیمون
تو دنیامون
تو هر چی که خودش میدونه...
یکی که کارشو خیلی خوب بلد بوده
اونقد خوب روش کار کرده که الان دیگه خوب بلده اشکمو دراره
آخه چرا؟
چرا؟
چرا؟
چرا؟
چرا؟
چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حرف دلم...برچسب : نویسنده : تمنا artemeh بازدید : 159
آیا می دانید که اگر شما در حال حمل قرآن باشید؟
شیطان دچار درد شدید در سر میشود؟
و باز کردن قرآن،شیطان را تجزیه می کند؟
و با خواندن قرآن،به حالت غش فرو میرود.؟
و خواندن قرآن باعث در اغما رفتنش میشود؟
و آیا شما می دانید که هنگامی که می خواهید؟
این پیام را به دیگران ارسال کنید...
شیطان سعی خواهد کرد تا شما را منصرف کند؟
فریب شیطان را نخور!
پس این حق را دارید که این پست رو کپی کنید.
و توی وبلاگاتون بذارید.....
"التماس دعا"
حرف دلم...برچسب : نویسنده : تمنا artemeh بازدید : 158
تنها تحریمی است که
توان آن را نداریم
کاش این جمعه
برای دیدن تو
به توافق برسیم
برچسب : نویسنده : تمنا artemeh بازدید : 207
حالش خیلی عجیب بود
فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
گفت: دارم میمیرم
گفتم: یعنی چی؟
گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟
گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده
با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟
فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گولش زد
گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم
از خونه بیرون نمیومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن،
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم
دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم
من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟
گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه
آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر
داشت میرفت
گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!
یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم.
با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!
هم کفرم داشت در میومد و هم ازتعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟
گفت: فهمیدم مردنیم
رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم
گفتن: نه ، گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!
خلاصه ما رفتنی هستیم
کی ش فرقی داره مگه؟
باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد.
برچسب : نویسنده : تمنا artemeh بازدید : 125
همه جا هستی
در نوشته هایم
در خیالم
در دنیاینم
تنها جایی که باید باشی و ندارمت
در کنارم است
حرف دلم...
برچسب : نویسنده : تمنا artemeh بازدید : 152
اولی:ما یه خونه داریم3000متراژه
دومی:ما یه ویلا داریم 3هکتاره
سومی:دمتون گرم،ما یه خونه داریم،وقتی از این اتاق به اون اتاقش بری
باید نمازتو شکسته بخونی آخه مسافر حساب میشی
حرف دلم...برچسب : نویسنده : تمنا artemeh بازدید : 201
یکی رفت و...
یکی موندو...
یکی از غصه هاش خوندو...
یکی بردو...
یکی باخت و...
یکی با قسمتش ساخت و...
یکی رنجید
یکی بخشید
یکی از آبروش ترسید
یکی بد شد
یکی رد شد
یکی پابند مقصد شد
تو اما باش
خدا اینجاست
حرف دلم...برچسب : نویسنده : تمنا artemeh بازدید : 334